( شهید عباس بابایی)
یک روز با عباس سوار موتور سیکلت بودیم. تا مقصد،چند کیلومتری مانده بود.یک دفعه عباس گفت:(دایی نگه دار) موتوجه پیر مردی شدم که با پای پیاده تو مسیر می رفت.عباس پیاده شد،از پیر مرد خواست که پشت سر من سوار موتور شود.بعد از سوار شدن پیر مرد،به من گفت:دایی جان،شما ایشان را برسون ،من خودم پیاده بقیه راه رو میام.پیر مرد را گذاشتم جایی که می خواست بره .هنوز چند متری دور نشده بودم که دیدم عباس دوان دوان رسید،نگو برای آنکه من به زحمت نیفتم ،همه مسیر را دویده بود.
پیامبر اکرم (ص):
محبوب ترین بندگان نزد خداوند،کسانی هستند که برای بندگان خدا،سودمندتر باشند
یک روز با عباس سوار موتور سیکلت بودیم. تا مقصد،چند کیلومتری مانده بود.یک دفعه عباس گفت:(دایی نگه دار) موتوجه پیر مردی شدم که با پای پیاده تو مسیر می رفت.عباس پیاده شد،از پیر مرد خواست که پشت سر من سوار موتور شود.بعد از سوار شدن پیر مرد،به من گفت:دایی جان،شما ایشان را برسون ،من خودم پیاده بقیه راه رو میام.پیر مرد را گذاشتم جایی که می خواست بره .هنوز چند متری دور نشده بودم که دیدم عباس دوان دوان رسید،نگو برای آنکه من به زحمت نیفتم ،همه مسیر را دویده بود.
پیامبر اکرم (ص):
محبوب ترین بندگان نزد خداوند،کسانی هستند که برای بندگان خدا،سودمندتر باشند